هر آن کس که بداند و نخواهد که بداند بیدارش نکنید خفته بماند...
خدایا نسیم نوازش کجاست ...
کویرم ، سرآغاز بارش کجاست
بیا تا به لبخند عادت کنیم ...
به این راز پیوند عادت کنیم
بیا ساده مثل چکاوک شویم ...
بیا باز گردیم و کودک شویم
دستمال کاغذی را با اشکهایت تر کن و روی قلبت بکش!
عشق همچنان در وجودت نفس میکشد.
فقط کمی خاک گرفته است رفیق !!!
وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه كردن
به تو نشون میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده ...
راستی بچه ها ...
امروز روز سالمنداس .... میدونستین؟
مراقب بابا بزرگا و مامان بزرگای خودتون و همدیگه باشین.
بذاریین وقتی ماهم پیر شدیم نوه نتیجه هامون به مام توجه کنن بیخیالمون نشن.
همین امروز بریم یه سر بهشون بزنیم.
راستش من فقط یه مامان بزرگ دارم اون 3 تای دیگه فوت کردن. پس نذاریم وقتا از دستمون بره.
خدایا!
همه اونایی که دلاشون آسمونیه،
نگاهشون بارونیه،
خنده هاشون بی ریاس،
گریه هاشون رنگ یه دنیا شبنمه،
به همه چیزایی که تمنای درونیشونه برسون...
سلام بچه ها...
نمیدونم میدونین من اهل تبریزم یا نه البته یکی از توابع تبریز ..
امروز ساعت 10 صبح اینجا بازم زلزله ای به شدت 5 و 1 دهم در مقیاس ریشتر رخ داده ...
خیلی ترسناک بود خیلی ، من یه چیزی میگم شما یه چیزی می شنوین.
بچه ها برامون دعا کنین بیچاره اونایی که تو ورزقان هستن تو این سرما بازم تجربش کردن تازه ما اینجا کم حس کردیم اما اونا ...
دعا کنین دیگه نیاد ...
خیلی ممنون از همتون...
هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن
به هر حال دارم فراموش میکنم فراموش شدنم را . . .
اه لعنت به این زندگی ...
لعنت به این زندگی که همش غمه و غصه ...
لعنت به این زندگی که همش نامردی و دو دره بازیه ...
لعنت به این زندگی که همچیش با آدم سر ناسازگاری داره ...
خدایا به دادم برس و از این زندگی لعنتی نجاتم بده ...
دیگه نمیخوامت زندگی .... نمیخوامت ....
ای خـــــــدا
خیلی دلم گرفته خیلی
براى همه پاییز با مهر شروع میشه
اما پاییز زندگى من
جایى شروع شد که مهر تو تموم شد . . .
همراه باد سر پاییزی سرنوشت من و و تو گشته جدا
رهسپاری عشق من اکنون میسپارم تو را به دست خدا . . .
می توان در قلب های بی فروغ
لحظه ای برقی زد و خورشید شد
می توان در غربت داغ کویر
آن ابری که می بارید شد
گفت پیـغمبر به یــارای سخــن / پیک رب العالمین آمد به من
گفت حیدر را خدا این تحـفه داد / بر همه خلق جهان فضلش نهاد
گشت داخــل از یقین زوج بتول / در ولایــت با خداونــد و رسول
از ولایت عهدی حیدر، خدا تاج شرف
بار دیگر بر سر زهرای اطهر می زند
در حریم ناز و عصمت زین همایون افتخار
فاطمه لبخند بر سیمای شوهر می زند
عیــــد غدیر خم مبارک
من کنت مولا فهذا علی مولا
خورشید چراغکی ز رخسار علیست / مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست
هرکس که فرستد به محمد صلوات / همسایه دیوار به دیوار علیست
عید غدیر خم پیشاپیش بر همه شما شیعیان عزیز
و
مخصوصا
بر همه ی سیدین عزیز شیعه ی جهان مبارک.
تو نگو که خیال محله محاله
رفتنت واسه این دل تنها یه سواله بی جوابه
مثل خوابه
یه عذابه
نمیدونی که چه تیره و تاره
حال قلبی که از تو دوره
بی قراره
بی قراره
نگو دیره که میمیره
آخرین نفسامه و بی تو
دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بزار که این دمه آخره
از چشمات همه چیزارو بگیرم
توی لحظه ی خسته دلخوشی
که تو بی نفسی منو میکش
کاش بهم دل خستمو تو پس بدی
یا به قلب یخی تو نفس بدی
"ترانه ی مازیار فلاحی"
گذشته در چشمانم مانده است
عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است
چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی
صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم
که نفهمی هنوز هم دوستت دارم
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم
شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟
این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم
از : محمد علی بهمنی
چشم مست تو عجب جلوه گه بيداد است
خم ابروي تو سرمشق کدام استاد است؟
خم ابروي تو را ديدم و رفتم به سجود
صيد را زنده گرفتن هنر صياد است
کم نامهي خاموش برايم بفرست
از حرف پرم گوش برايم بفرست
دارم خفه ميشوم در اين تنهايي
لطفاً کمي آغوش برايم بفرست
در دفتر شعر من صدا پنهان است
يک رود پر از ستاره در جريان است
من در سر خود ابر زيادي دارم
جيب کلمات من پر از باران است
تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
کاشکی به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
سلام بچه ها !
لطفا این رو حتما بخونین و نظرتونو بدین...
اینو یکی از دوستام برام ایمیل کرده بود منم خوشم اومد و گذاشتمش تو وبم...
به خاطر این که خیلی شلوغ نشه تو ادامه مطلب گذاشتمش؛ امیدوارم خوشتون بیاد ...
عید قربان، عید ذبح میوه ی دل ابراهیم و ایثار سبز اسماعیل
عید بر آمدن انسانی نو از خویشتن خویش، عید رهیدگی از اسارت نفس
عید لبیک به دعوت حق بر شما مبارک . . .
عید بر همه ی شما عزیزان مبارک
هامـــــــــــــــــوز حاجیلار ثوابیندا اولاسوز
حاجیان گرم دعا و زائر اصلی برفت
رفته سمت کربلای پر بلا امشب حسین
اگر باشد گناه عالمینم
چه غم دارم که غمخوار حسینم
دل در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد
و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود
آن جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است
راستی بچه ها فردا روز عرفه است ...
دعا یادتون نره.
روز عرفه چه روزی است ؟
روز عرفه هم نهمین روز از ماه ذی الحجه است که اعمال مخصوص خودش را دارد – حاجیان در این روز در سرزمینی نزدیک شهر مکّه در بیابانی نزدیک شهر مکّه به نام «عرفات» دور هم جمع می شوند و خدا را عبادت می کنند. روز عرفه، روز دعا و نماز و راز و نیاز با خداست روز بخشیده شدن گناهان است
روز نیایش و روز بارش چشم های خاکیان بر شما آسمانیان مبارک باد
و التماس دعا در لحظات قشنگ خلوتتان . . .
هنوز آیا دو چشمت شوق دیدار مرا دارد؟؟
به یادت مانده پیمانت؟؟
خبر داری خودم را در تو می بینم
اگر روزی نباشی تو
خودم را هم نمی بینم
هر کس که غریب است خریدار ندارد
سر گشته و تنهاست دگر یار ندارد
دانی که چرا نیست زما هیچ نشانی؟
یک فرد زمین خورده که دیدار ندارد!
چه ها گفتند و نشنیدم، بدی کردند و بخشیدم
مینویسم از تو و برای تو
بدون هراس از خوانده شدن
بگذار همه بدانند
مینویسم برای تو
برای تویی که بودنت را
نه چشمانم میبیند
نه گوشهایم میشنود
و نه دستانم لمس میکند
تنها با شعفی صادقانه
با دلم احساست میکنم
مهربان همیشگی من
صاحب نوشته های من
تک سوار دلم
اگر باشی میمانم
اگر بگویی اوج میگیرم
اگر بمانی قربانی بودنت میشوم
تو فقط:
بیا...
بگو...
بمان...
شبی گفتی نداری دوست من را
نمی دانی که من شب چه کردم
خوشا بر حال آن چشمی که آن را
به زیبایی پسندیدی و رفتی
هرشب كه فرصت مي كنم جوياي حالش مي شوم
از خويش بي خود گشته و مست خيالش مي شوم
در آسمان آرزو هر دم صدايش مي زنم
چشمم چو بر رويش فتد محو جمالش مي شوم
در هر شب تاريك من بدر است ماه صورتش
از شرم اين ديدار نو من هم هلالش مي شوم
جاريست اشك از ديدگان هرآن كه يادش مي كنم
مقبول درگاهش شوم اشك زلالش مي شوم
سرگشته و حيران شدم دلتنگ و بي ايمان شدم
گويم به هر شيدا دلي خط است و خالش مي شوم
جوياي حالش مي شوم مست از خيالش مي شوم
با اين دل سودائيم رنج و ملالش مي شوم
تاريكي و ظلمت گذشت خورشيد از نو سر كشيد
انگار خواب است اينكه من غرق وصالش مي شوم
این فرصت که می گویم بهانه است
چون من همیشه برایش فرصت دارم
و همیشه در فکر و خیالم است.