سفره خالی . . .

**فریاد بی صدا**

هر آن کس که بداند و نخواهد که بداند بیدارش نکنید خفته بماند...

سفره خالی . . .

 یاد دارم در غروبی سرد سرد، می گذشت از کوچه ما دوره گرد، داد میزد:

کهنه قالی میخرم، دسته دوم جنس عالی می خرم، کاسه و ظرف سفالی میخرم،

گر نداری کوزه خالی میخرم. اشک در چشمان بابا حلقه بست،

عاقبت آهی کشید بغضش شکست، اول ماه هست و نان در سفره نیست!

ای خدا شکرت. ولی این زندگیست؟؟

بوی نان تازه هوشش برده بود، اتفاقا مادرم هم روزه بود.

خواهرم بی روسری بیرون دوید.

گفت: آقا سفره خالی میخری؟؟ 



نظرات شما عزیزان:

ساحل ناصری
ساعت23:31---21 فروردين 1392
سلام
بی نظیر بود


احسان
ساعت11:01---29 اسفند 1391
سلام. خیلی قشنگ بود
پاسخ: سلام ممنون.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:29 ] [ **فریاد بی صدا** ] [ ]