کاش بچه بودم ...
کاش می شد بچه بودم غمی نداشتم شبا راحت چشامو رو هم می ذاشتم می خوابیدم
خوابای ساده می دیدم آدما رو ، همه آزاده می دیدم توی دنیای قشنگم ،
نه غمی بود و نه دردی نه دل تنگی و نه خونه ی سردی واسه من دیدنی بودن
شاپرک ها وقتی که پر می کشیدن سوی گل ها سوار اسب خیالم تا دل ابرا می تاختم
میون ستاره ها خونه می ساختم می شدم همسایه ی خورشید زیبا از تو آسمون می رفتم
توی دریا مثل ماهی توی آب سفر می کردم از تموم دریاها گذر می کردم
خبر از جنگ بزرگترا نداشتم توی سینه ها گل امید می کاشتم رو لبام ترانه ی مهر و محبت
نظرات شما عزیزان:
گاه دلتنگ می شوم...
دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها...
گوشه ای می نشینم و حسرت ها را می شمارم...
و باختن ها را و شکستن ها را...
نمی دانم کدامین امید را نا امید کرده ام
و کدامین خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم...
دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها...
گوشه ای می نشینم و حسرت ها را می شمارم...
و باختن ها را و شکستن ها را...
نمی دانم کدامین امید را نا امید کرده ام
و کدامین خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم...
دیوانه 

ساعت14:46---15 بهمن 1391
قشنگ بود عزیزم اما هنوزم میشه این کاراروکرد ماهاباید خودمونوباور داشته باشیم تازندگی هم ماروباورکنه.gif)
.gif)